گروه حوادث: با گذشت دو روز از دستگیری سه آدم ربا که پسر مرد کارخانه‌دار را ربوده و او را 85روز در دخمه‌ای تاریک زندانی کرده بودند، جزئیات تازه‌ای از این گروگانگیری1.5میلیون یورویی فاش شد.

متهم

عجیب‌ترین بخش پرونده این است که هر سه آدم ربا از جوانان تحصیل‌کرده‌ای هستند که ادعا می‌کنند به‌دلیل مشکلات مالی و آرزوهایی که در سر داشته‌اند دست به این کار زده‌اند. این سه متهم که صبح دوشنبه در یک عملیات ضربتی از سوی مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران دستگیر شدند می‌گویند گروگانشان را کاملا اتفاقی شناسایی کرده‌اند و او را نمی‌شناخته‌اند. گفت‌وگوی خبرنگار همشهری با متهمان را بخوانید تا در جریان جزئیات بیشتری از این آدم‌ربایی قرار بگیرید.

از ورشکستگی در بورس تا گروگانگیری

طراح نقشه آدم ربایی مرد 36ساله‌ای به نام مجتبی است. این مرد که تحصیل‌کرده است و فوق لیسانس رشته مدیریت دارد بعد از اینکه در بورس سرمایه‌گذاری کرد و ورشکسته شد، تا یک قدمی خودکشی نیز پیش رفت تا اینکه بعد از یک اتفاق ساده، تصمیم به گروگانگیری میلیون یورویی گرفت. او روز گذشته در گفت‌وگو با خبرنگار همشهری مرتب اظهار پشیمانی می‌کرد و می‌گفت که بزرگ‌ترین اشتباه زندگی اش را انجام داده و آبروی خود و خانواده‌اش را برده است.

  • چطور شد که فکر آدم ربایی به سرت زد و چرا پسر مرد کارخانه دار را برای ربودن انتخاب کردی؟

من اصلا نادر(جوان ربوده شده) را نمی‌شناختم. نخستین‌بار به‌صورت اتفاقی در قهوه خانه‌ای در شمال پایتخت او را دیدم. فکر می‌کنم اردیبهشت‌ماه سال‌جاری بود. ناخواسته حرف هایش را شنیدم. او با دوستانش به آنجا آمده بود و مرتب از کارخانه پدرش و مسائل کاری صحبت می‌کرد. وقتی متوجه شدم که او پولدار است حسرت زندگی‌اش را خوردم. با خود گفتم مگر این پسر چه فرقی با من دارد. او از بچگی در یک خانواده ثروتمند به دنیا آمده و بدون تحمل کوچک‌ترین سختی بزرگ شده است.

اما من سال‌ها زحمت کشیدم و با وجود شرایط مالی نامناسب خانواده‌ام درس خواندم و مدرک کارشناسی ارشد خودم را هم گرفتم اما با این حال یک کار مناسب نداشتم و در سن 36سالگی چیزی نداشتم که به آن افتخار کنم و بتوانم راحت زندگی کنم. در همان افکار غرق شده بودم که ناگهان فکر آدم ربایی به سرم زد. با خود گفتم حتما پدرش حاضر می‌شود که به‌خاطر پسرش هرچه پول بخواهم در اختیارم قرار دهد. فکر پرداخت بدهی هایم که بدجوری به من فشار آورده بودند از یکسو و داشتن زندگی راحت از سوی دیگر باعث شد که به تعقیب نادر بپردازم و محل زندگی‌اش را پیدا کنم. وقتی دیدم سوار یک خودروی هیوندای گران‌قیمت شد حسرتم بیشتر شد و تصمیم گرفتم نقشه آدم ربایی و اخاذی را عملی کنم.

  • گفتی بدهکار بودی. به چه‌کسی بدهکار بودی؟

من مدت‌ها بود که در بورس سرمایه‌گذاری کرده بودم. حتی مقدار زیادی پول از دوستان و آشنایانم گرفته بودم و ماهانه به آنها سود پرداخت می‌کردم، چرا که تصور می‌کردم سرمایه‌گذاری در بورس به‌زودی جواب می‌دهد و سرمایه‌ام چند برابر می‌شود. تا اینکه بعد از مدتی در بورس شکست خوردم و همه سرمایه خود و آشنایانم که حدود 150میلیون تومان بود را از دست دادم. ضربه سختی بود. باید همه بدهی هایم را می‌پرداختم و هیچ پشتوانه‌ای نیز نداشتم. تا جایی که تصمیم به‌خودکشی گرفتم. در فکر خاتمه دادن به زندگی‌ام بود که به یک قهوه‌خانه رفتم و به محض دیدن پسرکارخانه دار، از خودکشی منصرف شدم و نقشه گروگانگیری کشیدم.

  • همدستانت را چطور انتخاب کردی؟

وقتی محل زندگی نادر را به‌خاطر سپردم با آرش که یکی از دوستان صمیمی‌ام بود تماس گرفتم و او نیز به‌خاطر مشکلاتی که در زندگی‌اش داشت پذیرفت که دست به گروگانگیری بزنیم. سومین همدستمان ابوالفضل یکی از دوستان آرش بود که او هم نیاز شدیدی به پول داشت. وقتی آرش او را به من معرفی کرد و گفت که حاضر است با ما همکاری کند من هم قبول کردم او همدستمان شود.

  • بعد چه کار کردید؟

مدتی به تحقیق پرداختیم و متوجه شدیم که نادر در آپارتمان مجلل خود در سعادت آباد به تنهایی زندگی می‌کند. در این مدت محل کارخانه پدرش را هم شناسایی کردیم. وقتی همه اطلاعات لازم را به‌دست‌آوردیم، با تهیه اسلحه و بی‌سیم و لباس نظامی، شامگاه 18تیرماه هنگامی که او سوار بر خودرویش قصد ورود به خانه‌اش را داشت سد راهش شدیم و خود را مأمور معرفی کردیم. او با دیدن ما هراسان شده بود. برگه‌ای نشانش دادیم و گفتیم حکم بازداشت او را به‌خاطر فروش غیرقانونی مواداولیه کارخانه داریم و باید خانه‌اش هم بازرسی شود. او حرف‌های ما را باور کرده بود و ما هم چشمانش را بستیم و او را سوار ماشین خودمان کردیم تا به خانه‌ای که اجاره کرده بودیم ببریم.

  • طراح این نقشه و اینکه خودتان را مأمور جا بزنید، چه‌کسی بود؟

نقشه برای من بود. از قبل برنامه‌ریزی کرده بودیم و من آن شب لباس نظامی به تن داشتم و اسلحه و دستبند و بی‌سیم هم داشتم. همه‌‌چیز طوری بود که او حرفمان را باور کرد.

  • خانه را کی اجاره کرده بودید؟

وقتی نقشه گروگانگیری را طرح کردیم بارها آن را مرور کردیم. باید طوری عمل می‌کردیم که کسی ما را حتی بعد از آدم ربایی هم شناسایی نکند. برای همین من با شناسنامه جعلی خانه‌ای در شهریار اجاره کردم و آنجا را طوری انتخاب کردم که بتوانیم نادر را مدتی در این محل نگه داریم و کسی بویی نبرد.

  • بعد از اجاره خانه چه کار کردید؟

وقتی همه‌‌چیز برای اجرای نقشه آماده شد، نادر را ربودیم و به خانه مورد نظر بردیم. بعدش را هم که خودتان خبر دارید و توی روزنامه نوشته‌اید. برای پدرش نامه فرستادیم که باید یک و نیم میلیون یورو یا هفت میلیارد تومان پول بپردازد تا پسرش را آزاد کنیم.

  • اگر پدر نادر با پرداخت پول موافقت کرده بود، نقشه‌تان برای گرفتن آن چه بود؟

نقشه ما کامل و بی‌نقص بود. از قبل یک موتور خریده بودیم و نقشه مان این بود که وقتی مرد کارخانه دار به پرداخت پول راضی شد، او را به خیابانی بکشانیم که پل داشت و زیر پل خیابان دیگری بود. می‌خواستیم وقتی او به بالای پل رسید به او بگوییم که کیف پول را به پایین پرتاب کند. خودمان هم که آن پایین بودیم، بعد از برداشتن کیف سوار موتور می‌شدیم و پا به فرار می‌گذاشتیم.

  • چه شد که نقشه‌تان اینقدر طول کشید و زمانبر شد؟

در همه این مدت پدر نادر به ما وعده می‌داد که پول را به‌زودی آماده می‌کند. هر بار هم بهانه‌ای می‌آورد. طوری که کم کم بی‌خیال گرفتن پول شدیم و تصمیم گرفتیم گروگانمان را رها کنیم اما حضور پلیس در خانه غافلگیرمان کرد.

  • در همه مدتی که نادر گروگان شما بود، نفهمید که شما مأمور قلابی هستید؟

نه. اصلا. او حدود 85روز گروگان ما بود و ما اصلا او را اذیت نکردیم. حتی لپ تاپ، کتاب و فیلم هم در اختیارش قرار داده بودیم. بهترین غذاها را برایش تهیه می‌کردیم. شب‌ها او را از آن دخمه تاریک بیرون می‌آوردیم و به حیاط می‌بردیم و اصلا اذیتش نکردیم. فقط او مرتب می‌گفت می‌خواهد پدر و مادرش را ببیند اما ما می‌گفتیم که فعلا اجازه ملاقات ندارد. هنگام حرف زدن با نادر همیشه بی‌سیم و اسلحه همراهمان بود و با نصب دوربین مداربسته در خانه و آن اتاقک، همه‌جا را تحت کنترل داشتیم.

ما حتی قبل از اینکه نادر را به آن اتاقک تاریک انتقال دهیم مقابل در اتاقک، تابلویی نصب کرده بودیم و روی آن نوشته بودیم بازداشتگاه. برای همین جوان ربوده شده تا لحظه‌ای که پلیس سر رسید، به ما شک نکرد. حتی به مأموران می‌گفت این سه نفر هم مأمور هستند و با تعجب می‌گفت چرا اینها را دستگیر می‌کنید.

  • اگر نقشه ات می‌گرفت، نمی‌ترسیدی که نادر بعد از اینکه پول را گرفتی و او را آزاد کردی، چهره ات را شناسایی کند؟

من کلاه‌گیس خریده بودم تا چهره‌ام تغییر کند و شناسایی نشوم. وقتی به سراغ گروگانمان می‌رفتم، کلاه‌گیس سرم می‌گذاشتم. حتی مأموران هم نمی‌دانستند من کلاه گیس استفاده می‌کنم. وقتی یکی از مأموران از سرم گرفت تا مرا سوار ماشین کند فهمید که کلاه‌گیس دارم.

آرزوی دکتری در دانشگاه استرالیا

ابوالفضل 30ساله کوچک‌ترین عضو باند است. او فوق لیسانس مهندسی عمران است و وقتی دوستش آرش موضوع آدم ربایی را با او در میان گذاشت، وی که آرزوی ادامه تحصیل و گرفتن مدرک دکتری در استرالیا را داشت، پذیرفت با آنها همکاری کند. او تصور می‌کرد با انجام این گروگانگیری پول زیادی نصیبش می‌شود و به آرزویش که ادامه تحصیل در استرالیا بود، می‌رسد. او کمتر از بقیه همدستانش صحبت می‌کند و درحالی‌که بسیار مضطرب است مرتب می‌پرسد که چند سال باید در زندان بماند؟

  • فکرش را می‌کردی یک روزی به جای دانشگاه راهی زندان شوی؟

نه. اصلا. فکر نمی‌کردم که عاقبت کار چنین می‌شود. من تا به حال پایم به کلانتری و اداره پلیس باز نشده بود. امیدوارم نادر و خانواده‌اش مرا ببخشند. چون واقعا اشتباه کردم. فکر می‌کردم مقدار زیادی پول گیرم می‌آید و با آن به استرالیا می‌روم تا دکترایم را بگیرم اما ورق برگشت و به جای رفتن به خارج و ادامه تحصیل باید در زندان بمانم.

  • تو نقشت در گروگانگیری چه بود؟

برای متهم غذا تهیه می‌کردم و روزی دو وعده ناهار و شام در اختیارش قرار می‌دادم. معمولا بی‌سیم دستم می‌گرفتم تا گروگان شک نکند.

  • شما بعد از ربودن نادر به خانه‌اش هم دستبرد زدید درست است؟

بله. هر سه نفرمان رفتیم به خانه مجردی نادر. به بهانه اینکه حکم بازرسی خانه‌اش را داریم کلید خانه را از او گرفتیم و در همان روزهای اول به خانه‌اش رفتیم. در آنجا 14سکه بود که دزدیدیم.

  • با سکه‌ها چه کردید؟

آنها را فروختیم و خرج ناهار و شام گروگانمان و خودمان کردیم. موتور را هم با آن پول خریدیم.

  • می دانی عاقبتت چیست؟

نه. شما می‌دانید که چقدر باید در زندان بمانم؟ امیدوارم قانونی به جوانی‌ام رحم کند. ما اشتباه کردیم و پشیمانیم.

عضو سابقه دار

آرش آخرین عضو این باند است که لیسانس ادبیات دارد و دانشجوی فوق‌لیسانس جامعه‌شناسی است. او مدعی است که به‌خاطر تأمین هزینه‌های ازدواج حاضر شده که در گروگانگیری همکاری کند. این مرد تنها عضوسابقه دار باند است.

  • در پرونده ات نوشته شده که قبلا هم یک‌بار دستگیر شده بودی. جرمت چه بود؟

قبلا به اتهام تهیه ویزای جعلی دستگیرشدم و مالباخته‌ها از من و همدستانم به اتهام کلاهبرداری شکایت کردند. حدود یک‌هفته در زندان بودم و بعد از آن موفق شدم رضایت شاکیان پرونده را جلب کنم و آزاد شدم.

  • قبل از اینکه دستگیر شوی شغلت چه بود؟

من در کار پوشاک هستم. وقتی دلار گران شد درکارم دچار مشکل شدم. از طرفی به تازگی نامزد کرده بودم و باید خرج عروسی و زندگی را تأمین می‌کردم. به‌خاطر همین مشکلات بود که تصمیم گرفتم با مجتبی همکاری کنم و وقتی او از نقشه گروگانگیری گفت، قبول کردم که همدستش شوم.

  • اعتیاد هم داری؟

نه. اصلا. هیچ کدام از ما حتی سیگار هم نمی‌کشیم.

  • با دیگر همدستانت چطور آشنا شدی؟

من و طراح اصلی نقشه باند از سال‌ها قبل دوست صمیمی بودیم. ابوالفضل را هم مدت‌ها بود که می‌شناختم. برای همین او را به طراح نقشه آدم‌ربایی معرفی کردم تا به‌عنوان سومین عضو باند همدستمان باشد.

  • نامزدت می‌داند که دستگیر‌شده‌ای؟

نه. او خبر ندارد. اگر بفهمد حتما نامزدی را به هم می‌زند.

  • شما گروگانتان را در اتاقکی زندانی کرده بودید که پشت حمام بود. آن را چطور ساختید؟

این اتاق وقتی خانه را اجاره کردیم در آنجا بود. ما فقط در آن را بستیم و دریچه‌ای برایش درست کردیم که به سختی می‌شد وارد آن شد یا از آن خارج شد.

کد خبر 186634
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز